دوباره فصل مصیبت دوباره ماه عزاست
دوباره موسم اندوه و رنج و درد و بلاست
تمام عالمیان رخت غم به تن دارند
به هر کجا نگرم خیمه ی عزا برپاست
دلم گرفته و لبریز غصه و دردم
مگر که ماه محرم مگر که عاشوراست
عزا عزای بزرگی است خون ببار ای چشم
غم مصیبت نور دو دیده ی زهراست
شهید راه خدا گشته جعفر صادق(ع)
درون سینه ی شیعه از این عزا غوغاست
چه آتشی به دل افتاده است در غم او
بسوز دل که عزا و مصیبت مولاست
دوباره خانه ی دل چون بقیع ویران است
دوباره ورد لب شیعه آه و واویلاست
تعجب است! چرا آسمان نشد ویران
که در مصیبت صادق(ع) قیامت کبراست
ز چشمه سار دو چشمم دو رود خون جاری است
دوباره دامنم از اشک دیدگان دریاست
مگر به دخت پیمبر(ص) کسی زده سیلی
مگر عزای جگر گوشه ی رسول خداست
سر حسین(ع) مگر رفته بر سر نیزه
مگر مدینه همان قتلگاه کرب و بلاست
چرا تمامی عالم نشسته است به غم؟
چرا به عرش خدا جبرئیل نوحه سراست؟